•  خاطرات

    یادداشت و گزارش دکتر قالیباف از روزهای برفی تهران

    یادداشت و گزارش دکتر قالیباف از روزهای برفی تهران

    امشب برای ارزیابی فعالیت همکارانم عازم بازدید میدانی از برخی مناطق شهر شدم. با توجه به وسعت و شدت برف و سرمای دیشب، زحمات همکارانم در شهرداری از پی‌گیری و اسکان حدود ١٥٠٠ همشهری بی‌خانمان در شب گذشته آغاز شده بود که بحمدلله شاهد حادثه ناگواری در اثر ماندن در سرمای شهر تهران نبودیم. جاداشت از نزدیک به آنان خسته نباشید بگویم و با مردم شریف تهران، که شدت بارش و برخی نقصانها برای‌شان مشکلاتی ایجاد کرده بود، هم‌کلام شوم. عمده نگرانی مردم درباره اسکان بی‌خانمان‌ها بود که ضمن ارائه توضیحات، دستورات لازم برای ساماندهی بیشتر و سریعتر را صادر کردم. من ضمن شکرگزاری به درگاه خداوند برای بارش این عنایت الهی، از همه همشهریان تهرانی که با صبر و مشارکت با همکارانم و نیروهای خدوم راهنمایی و رانندگی، این شب و روز را سپری کردند تشکر می‌کنم.

    منبع: اینستاگرام شخصی


  •  خاطرات

    دکتر قالیباف درگذشت سلیم موذن زاده را تسلیت گفت

    دکتر قالیباف درگذشت سلیم موذن زاده را تسلیت گفت

    صدای جاودان خاندان #موذن_‌زاده میراث فرهنگی ما ایرانیان است. همه ما با اذان رحیم و زینب زینب سلیم موذن زاده خاطرات فراوانی را به یاد می‌آوریم. امروز سلیم هم به رحیم پیوست و به دیار باقی شتافت. درگذشت استاد سلیم موذن‌زاده اردبیلی را به همه آذری‌زبانان و دوستداران این مرد عزیز تسلیت عرض می‌گویم. جامعه مادحین اهل بیت (ع) پیرغلامی خوش نوا را از دست داد.
    منبع: اینستاگرام شخصی


  •  خاطرات

    یادداشت دکتر قالیباف برای بازگشت پیکر مطهر سردار شهید حسن آزادی

    و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءُ عند ربهم یرزقون
    بازگشت پیکر مطهر سردار بزرگ سپاه اسلام شهید حسن آزادی پس از سی و سه سال به وطن بهانه‌ای است تا دل‌ها‌مان را دوباره با یاد همه شهدا و به ویژه هم‌رزمان در لشکر ۲۱ امام رضا(ع) جلا دهیم؛ همه کسانی که این شهید عزیز را می شناسند گواهی خواهند داد که او فرمانده‌ای مومن و اسوه تمسک به امام عشق حضرت اباعبدالله الحسین(ع) بود.

    هم شهدای عزیز بهشت‌الرضا(ع) و هم بازماندگان از قافله عشق، دلتنگ و چشم انتظارش بودند تا زمین آسمانی جزیره مجنون آغوش خود را باز کند و سردار معتکفش را  باز گرداند؛ و حالا که او بازگشته، تذکره‌ای شده برای همه ما که مردان حسینی سرشان برود قول‌شان با انقلاب نمی‌رود؛ آری؛ حسن جان آمده تا در جوار یاران و همرزمان دیرینش شهیدان شوشتری، کاوه، برونسی، چراغچی و... آرام گیرد.
    اینک در ایام شهادت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران با وفایش، رجعت پیکر پاک شهیدان «حسن آزادی»، «مرتضی طباطبایی»، «علی‌اکبر کرمانی»، «ابوالفضل روشنک» و«نجیب الله معصومی» را گرامی می‌دارم و به روح بلند و آسمانی آنها درود می‌فرستم و ضمن تبریک و تسلیت به خانواده گرانقدرشان از همگان دعوت می‌کنم تا در مراسم تجلیل از این چهره های درخشان دفاع مقدس، مشارک نمایند.
    محمدباقرقالیباف

  •  خاطرات

    یادداشت دکتر قالیباف برای هفته دفاع مقدس

    گاهی فکر می‌کنم دفاع هشت‌ساله دیروز سخت‌تر بوده یا مبارزه مدام و بی‌مکان و زمان امروز. هر فردی با توجه به زمینه‌ای که در زندگی داشته جوابی به این سوال سخت می‌دهد. من به دنبال نوشتن پاسخ به این سوال نیستم. اصلا شاید بهتر باشد که در پی نتیجه‌گیری سریع درباره این پرسش نباشیم. همین که بدانیم دیروز و امروز مبارزه وجود داشته و دارد کافی است؛ این که باور کنیم دشمن دیروز با تمام توان به مسیر خودش ادامه می‌دهد و فقط شیوه‌اش را عوض کرده است؛ این که دیروز در میدان دفاع می‌جنگیدیم و امروز پشت میز مذاکره و در هر دو حال باید به یک اندازه هوشیار باشیم. مسئله این است که بعضی به وجود این دشمن و این مبارزه باور ندارند. گاهی فکر می‌کنم دفاع هشت‌ساله دیروز سخت‌تر بوده یا مبارزه مدام و بی‌مکان و زمان امروز. هر فردی با توجه به زمینه‌ای که در زندگی داشته جوابی به این سوال سخت می‌دهد. من به دنبال نوشتن پاسخ به این سوال نیستم. اصلا شاید بهتر باشد که در پی نتیجه‌گیری سریع درباره این پرسش نباشیم. همین که بدانیم دیروز و امروز مبارزه وجود داشته و دارد کافی است؛ این که باور کنیم دشمن دیروز با تمام توان به مسیر خودش ادامه می‌دهد و فقط شیوه‌اش را عوض کرده است؛ این که دیروز در میدان دفاع می‌جنگیدیم و امروز پشت میز مذاکره و در هر دو حال باید به یک اندازه هوشیار باشیم. مسئله این است که بعضی به وجود این دشمن و این مبارزه باور ندارند.

    lمنبع: اینستاگرام شخصی
  •  خاطرات

    روایتی از دیدار دکتر قالیباف با خانواده شهید گاگیک طومانیان در آغاز سال نو مسیحی

     

    بابانوئل با چشمانی درشت روی کمد ایستاده بود و در مقابلش عکسی بزرگ و قدیمی‌ای از امام، احتمالا تعجب کرده بود. پایین‌ترش هم یک عکس کوچک از گاگیک توی یک قاب فلزی. روی میز که عکس‌ها بودند، پر بود از خرده‌ریزهای کریسمسی. خانواده شهید گاگیک طومانیان در طبقه دوم یک خانه قدیمی و ارمنی‌نشین در خیابان میرزای شیرازی منتظر یک میهمان بودند. از صبح خبر داشتند که قرار است بیاید. خانه آراسته و آرام بود. نه به خاطر میهمان بلکه به خاطر کریسمس. روزهای کریسمس و میلاد حضرت مسیح(ع) بهانه خوبی‌اند برای دیدار با یک خانواده ارمنی، علی‌الخصوص که خانواده شهید باشند.

    راس ساعت 5 شهردار از پله‌ها بالا آمد. میزبانان یک مادر و دختر بودند. یک مادر کهنسال مهربان و دختر میانسالش که شباهت‌ زیادی به هم داشتند. مثل تصویر ثابتی که همه ما از یک مادام شیرین زبان ارمنی داریم. شهردار بعد از ورود حال و احوال کرد. خواهر شهید همان ابتدا از وی به خاطر نامگذاری میدان گاگیک تشکر کرد. (به تازگی اسم میدان شعاع به میدان گاگیک تبدیل است.) و گفت که بازتاب خوبی در میان هم‌کیش‌های آنان و حتی جهان داشته است.

    بعد از شهید گفت که در سال 66 در خط مقدم جبهه در مریوان گلوله به سرش خورده و شهید شده است. دو سال بعد از او برادرش نیز در یک تصادف رانندگی کشته شده و پدر شهید هم 8 سال بعد فوت کرده است و حالا تنها در این جا زندگی می‌کنند. بعد از او مادر شهید که یک جوری با تصور مرسوم با مادر شهید فرق داشت انگار خواست فضا را عوض کند گفت«همه می‌گن تنها هستی دو تا پسرات رفتن، شوهرت رفت. من تنها نیستم. حس می‌کنم خدا با من حرف می زنه که صبر داشته باش عاقبتت خوب می شود. وقتی می روم میدان مثل این که پسرم با من حرف می زند. 6 سالش بود از مدرسه آمد گفت یک شعری بخوانم برایت. گفت درست وایسا. مادر عزیزم وقتی بزرگ شوم و قدم بلند شود هیچ وقت تو را فراموش نمی‌کنم. وقتی این اتفاق افتاد گفتم حتما این جوری شده که هیچ کدام را فراموش نکنم. خیلی راضی هستم ببخشید نمی‌توانم فارسی حرف بزنم.» شروع طوفانی بود. قالیباف هم تحت تاثیر قرار گرفته بود. بعد از این که پیرزن عذرخواهی کرد که نمی‌تواند خوب فارسی حرف بزند همه خندیدند و گفتند اتفاقا خیلی هم شیرین حرف می‌زنی.

    همه جای خانه توپ قرمز، کاج کریسمس یا چیزی نمادین پیدا می‌شد، گرمی رنگ‌ها خانه را آرامش بخش کرده بود. گوش پیرزن سنگین بود ولی حواسش حسابی جمع بود. دکتر از پیرزن پرسید که متولد تهران هستی؟ گفت نه ولی از 12 سالگی از تبریز به تهران آمدیم و بچه‌هام همین‌جا به دنیا آمدند. یک نفر پرسید آذری بلدی؟ گفت آذری را خوب بلد نیستم. یک همسایه آذری داریم که همیشه با من آذری حرف می‌زند ولی پیش بچه‌هایش فارسی حرف می‌زند. دوباره همه خندیدند. یعنی طوری می‌گفت که همه ناخودآگاه می‌خندیدند.

    پیرزن نگران بود همه میهمان‌ها از خودشان پذیرایی نکنند. پشت سر هم اشاره می‌کرد بفرمایید. دکتر از مادر شهید پرسید که چند سالتان است؟ پیرزن گفت 90 سال. دخترش گفت 90 سالش نیست. پیرزن گفت آره 89 سالم است ولی چه فرقی می‌کند و دوباره همه خندیدند. پیرزن یک جور شیرینی مهربان بود و آرام حرف می‌زد. دکتر ازشان خواست اگر درخواستی دارید بگویند. گفتند که اگر  سردیس گاگیک در میدانش نصب شود که دکتر همان جا به شهردار منطقه دستورش را داد.

    کم‌کم همه صمیمی‌تر شده بودند. دکتر از خانه‌شان پرسید، گفتند توی خیابان خرمشهر زندگی می‌کردند و بعد از سال‌ها آمدند اینجا و حالا مستاجرند و منتظرند که چه وقتی بلندشان ‌کنند. تنها نگرانی‌شان همین بود.

    مادر شهید هر چند لحظه یک خاطره به ذهنش می‌آمد:« به گاکیک گفتم الان جنگه نرو بزار تموم شه بعد. گفت اگه من نرم اون یکی نره. پس کی بره؟ مطمئن باش ما پیروز می‌شیم. با 9 نفر از دوستاش رفت، ولی همه برگشتن جز گاگیک.» این‌ها را که می‌گفت بغض کرده بود. دکتر هم قرمز شده بود؛ برای عوض کردن فضا از حضور ارمنی‌ها توی جنگ گفت: «ارامنه نسبت به جمعیت‌شان حضور خوبی در جبهه داشتند و یکی از ویژگی‌های خوب‌شان این بود که عمدتا خیلی فنی بودند و خیلی در کارهای فنی مهندسی که در حوزه تعمیر ماشین آلات سنگین بود، فعال بودن. توی اغلب تعیرگاه های خوب، یه ارمنی حضور داشت؛ خیلی هم به کار مسلط. اولین بار من در این حوزه با ارامنه آشنا شدم. خیلی وقت ها تجهیزات رو برمی داشتند و همون جا کار رو انجام می‌دادن. خیلی برجسته بودن. در سطح شهر تهران هم حالا خیلی برجسته هستن.»

    پیرزن بعد از مکثی‌گفت«من از خدا هر چیزی خواستم به من داد. از خدا می‌خوام جنگ نشه. توی هیچ جای دنیا جنگ نشه. این جوونا حیفن. انشالله قبول می‌کنه. این جا کلانتری هست بچه های نیروی انتظامی با من دوست هستند. می‌گویند مادر شهید اگر دعا کنه قبول می شود. می‌گم چشم.»

    پیرزن عکسی از پشت سرش را نشان می‌دهد که از خودش و رهبر انقلاب است. پزش را می‌دهد. دکتر کم کم آماده رفتن شد و ‌گفت «خدا به شما سلامتی بده و این آرامش و سلامتی رو حفظ کنه. من وقتی وارد اینجا شدم آرامشی رو حس کردم که به برکت وجود شماست» بابانوئل هنوز با آرامش سرجایش ایستاده بود و میهمانان را با چشمانش بدرقه می‌کرد.


  •  خاطرات

    حاشیه بازدید صبحگاهی شهردار تهران از پروژه شهر آفتاب

    می‌گویند بهترین زمان جلسات کاری، قبل از شروع ساعت اداری است. ساعت جلسه ۶ و نیم صبح بود. کله سحر از خانه بیرون زدم، ۴۵ دقیقه‌ای توی راه بودم و با یک دقیقه تاخیر! رسیدم. جلسه و بازدید صبحگاهی شهردار تهران از «شهر آفتاب» بود که قرار شده همزمان با نمایشگاه کتاب در اردیبهشت افتتاح شود.‌‌ همان یک دقیقه تاخیر کار دستم داد؛ جلسه شروع شده بود. همه نشسته بودند و درباره پیشرفت کار گزارش می‌دادند، دکتر قالیباف و معاون امور مناطق هم سوال پیچشان می‌کردند.
    هر کدام از حاضران قسمتی از کارشان را پیش برده بود ولی اغلب کمبودهایی وجود داشت؛ شهردار هم از وضعیت ناراضی. یک سوال اصلی این بود ماشین‌ها کجای نمایشگاه پارک کنند و مسیر چگونه طراحی شود که مشکل ترافیکی به وجود نیاید. گفته می‌شد که تعدادی از ناشران هم نگران این هستند که از نمایشگاه استقبال نشود و مخاطب خود را از دست بدهند.
    جلسه سه ساعت طول کشید، همه نشستند و توضیح دادند- بعضی‌ها یواشکی خمیازه کشیدند، تا وقتی که دکتر از جزئیات کار سر در بیاورد و بگوید حتی اگر به دلیلی نمایشگاه کتاب اینجا برگزار نشد باز هم روز افتتاح اینجا اردیبهشت‌ماه است. در عین حال گفت که از آمدن مردم اطمینان دارد، فقط باید از نقص‌های خودمان نگران باشیم.
    بعد از جلسه قرار شد که به صورت می‌دانی از محوطه نمایشگاه بازدید کنند. اول کمی در محوطه پیاده‌روی کردند و بعد همه سوار ون شدند. راننده هم سوار شد و کمی هم ماشین را پیش برد، بخش‌هایی از راه خاکی بود و راننده در هدایت ماشین به مشکل برخورده بود. دکتر ماشین را نگه داشت و به راننده گفت پیاده شو. بعد خودش پشت فرمان نشست. برای همه عجیب و بامزه بود. دکتر پشت فرمان نشست و استارت زد. گفت ما زمان جنگ هم وقت عملیات‌ آخرش خودمان می‌رفتیم شناسایی و بعد یک ساعتی پشت فرمان به تمام نقاط نمایشگاه سر زد. از جاده‌های سنگلاخی که هنوز کوبیده نشده بود تا مسیر پاکوب. چند جا هم از ماشین پیاده شد و با توجه به نقشه نمایشگاه و حرف‌های جلسه درباره مکان پارکینگ نظر داد. چهار ساعتی طول کشید. این وسط بعضی از کارگران هم که شهردار را می‌دیدند از مشکلاتشان می‌گفتند یا دست تکان می‌دادند. بعد از چهار ساعت جلسه و بازدید ساعت ده و نیم صبح کار به آخر رسید.

  •  خاطرات

    دلنوشته دکتر قالیباف برای همرزمانش در عملیات کربلای 5

    اگر استقامت کنیم نصرت الهی محقق خواهد شد


    بسمه تعالی
     
    برادران، همرزمان، همسنگران و یاوران ولایت، سلام و درود خدا بر شما که تا دیروز با استعانت از ذات اقدس الهی یار خمینی (ره) بودید و امروز یاور خامنه‌ای؛ و خط سرخ شهادت را که خط محمد وآل محمد صلوات الله علیهم اجمعین است، استمرار می‌بخشید.  ۱۹ دی ماه سالروز عملیات کربلای ۵ در سال ۱۳۶۵ یکی از نقاط برجسته دوران دفاع مقدس است. عملیاتی که با فاصله کمی پس از کربلای ۴ به اجرا در آمد و ما شاهد نصرت الهی بودیم که در قرآن فرموده است:  الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُواْ أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ. آنچه در کربلای ۴ بوقوع پیوست نتیجه ضعفی بود که در ما بود و در این آیه کریمه نیز بدان اشاره شده، اما پس از آن دستاوردهای عظیم کربلای ۵ که نتیجه صبر مجاهدان راه الهی بود نصیبمان گشت.آن روز ما با استعداد نظامی بسیار کمتر با دشمن وارد کارزار حق و باطل شدیم و پیروزی چشمگیری به دست آوردیم. 
     
    برادران عزیزم! ما بار‌ها نصرت الهی را با چشم خود دیدیم و تحقق وعده‌های الهی را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس کردیم. اگر ما همچنان اهل صبر و استقامت باشیم باز هم شاهد پیروزی جبهه حق در مصاف نوین امروزی – که در صور مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و... رخ می‌نماید - خواهیم بود. ما امروز بیش از گذشته نیازمند وحدت کلمه با محوریت کلمه توحید هستیم؛ بیش از گذشته نیازمند رعایت اخلاق برای تقویت جبهه حق هستیم؛ و بیش از آن ایام باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم و نه اورا واگذاریم و نه بر او پیشی گیریم. 
     
    مگر امام نگفت که جنگ ما جنگ حق علیه باطل بود و تمام شدنی نیست و جنگ ما جنگ فقر و غنا و ایمان و رذالت بود؟ مگر نگفت که ما افتخار می‌کنیم که در این نبرد طولانی و نابرابر، فقط با تکیه بر سلاح ایمان و توکل بر خدای بزرگ و دعای بقیت‌الله (عج) و اعتماد به نفس و همت دلاورمردان و شیرزنان صحنه کارزار، به پیروزی رسیده‌ایم و خدا را سپاس می‌گذاریم که منت هیچ قدرت و کشور و ابرقدرتی در جنگ بر گردن ما نیست؟  برادران سنت‌های الهی تغییر ناپذیرند و اگر ما همچنان در راه حق الهی استقامت ورزیم، وعده نصرت الهی محقق خواهد شد و ما از گردنه‌های صعب‌العبور تقابل‌های امروزی پیروز و سربلند بیرون خواهیم آمد.
    بعون الله تعالی. 
     برادرتان، محمد باقرقالیباف- ۱۹ دیماه ۱۳۹۴